سلام
كار پايان بندي زيبايي داشت.
شعر فوق العاده اي بود.
شما رو به عنوان بهترين شاعر خانم در وبلاگستان معرفي كردند.
از اونجا به وبلاگ شما اومدم.
موفق و مويد باشيد.
سلام نجمه خانوم
خوبي ؟ نشد امروز درست و حسابي ببينمت...ميخواستم بپرسم با درسا چي كار مي كني؟ از اين دانشگاهه راضي هستي؟
من كه درس نميخونم...فقط هر روز اين راه طولاني رو مي رم و ميام...اي بابا اين دانشگاهم ادمو از كار و زندگي ميندازه (من كه هنوز نفهميدم اين كار و زندگي كه مردم مي گن چيه؟ درسه؟ شعره؟ يا...)
غزلت خيلي قشنگ بود ولي بيت چهارم نفهميدم چي شد.
چند بار اين شعرتون و خوندم.
يه جورايي برام مبهم بود اما كاريه كه معلومه با مطالعه سرودين.در هر حال انشالله مورد قبول خود حضرت ولقع شده باشه.
خلوت ديگري است بيت النور، اشک و همپاي آن دعاي ظهور
کاش مي شد حرم همين جمعه، خبر از صاحب الزمان مي داد
اين شعر حال و هواي خاصي داشت كه منو ياد حرم امام رضا انداخت
با اينكه اين شعر براي حضرت معصومه است ولي نميدونم چرا اين حال وهوارو به من منتقل كرد شايد به خاطر اين بود كه تازه از مشهد اومدم
ياعلي
با غزلي كوتاه بروزم
منتظر نظراتتون ميمانم
سلام خانم هاشمي...حالتون خوبه ؟
چه قدر قشنگه اين غزلتون...
ما نشستيم در پناه شما...ما نشستيم در پناه شما...
تکيه دادم به شانه هاي ضريح، دست هايم دخيل پنجره شد
عالي بود آفرين
با عرض سلام و تبريک
بالاخره وبلاگ شما به روز شد
بسيار زيبا و پر محتواست
من هم با يک چار پاره رضوي به روزم
آفرين
پيش ما بيا...
غزل خوبي بود.
موفقتر باشي.
چقدر قشنگ سرودي...
خوش بحالت...
اين چند روز حال و هواي اين روزا دست به دست هم داد تا چند تا غزل آييني شروع كنم... اما توفيق پايان دادنشون و نداشتم...
خيلي دلم گرفته...
هر کسي با دلي شکسته به دست، گوشه اي از حرم گرفت و نشست
جمع ما دل شکسته ها بانو، در شبستان چقدر جان مي داد
قبول باشه
التماس دعا.
هفت پشت نوراني
بسيار خواندني است
البته بسيار خواندني تر هم ميتواند بشود