شب فراق که داند که تا سحر چند استمگر کسي که به زندان عشق دربند است
پيام من که رساند به يار مهرگسلکه برشکستي و ما را هنوز پيوند است
بيا که بر سر کويت بساط چهره ماستبه جاي خاک که در زير پايت افکندهست
فراق يار که پيش تو کاه برگي نيستبيا و بر دل من بين که کوه الوند است
[گل][گل][گل][گل]