• وبلاگ : الهه نور
  • يادداشت : كاش مي شد حرم همين جمعه...
  • نظرات : 6 خصوصي ، 59 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام نجمه خانوم

    خوبي ؟ نشد امروز درست و حسابي ببينمت...ميخواستم بپرسم با درسا چي كار مي كني؟ از اين دانشگاهه راضي هستي؟

    من كه درس نميخونم...فقط هر روز اين راه طولاني رو مي رم و ميام...اي بابا اين دانشگاهم ادمو از كار و زندگي ميندازه (من كه هنوز نفهميدم اين كار و زندگي كه مردم مي گن چيه؟ درسه؟ شعره؟ يا...)

    غزلت خيلي قشنگ بود ولي بيت چهارم نفهميدم چي شد.

    پاسخ

    سلام خانم. دو تا از اساتيد خيلي پر و با مطالعه هستن که خوبم از ما کار مي کشن واقعا ازشون راضي ام. هميشه با عربي مشکل داشتم من نمي دونم چرا يه عاشق ادبيات فارسي بايد اينقدر صرف و نحو و نظم و نثر عربي بخونه. به هر حال هر روز ما رو مي فرستن کتاب خونه.. من که خيلي راضي ام يعني از اينکه سرم شلوغ باشه خوشم مياد :) اما بيت چهارم اشاره به روايتي است که به زمان رحلت کريمه اهلبيت بر مي گرده، بعد از وفات ايشون موسي بن خزرج که هفده روز بود حضرت رو تو خونه ي خودش پذيرايي مي کرد روي مقبره ي ايشون براي بار اول بوريايي بعنوان سايبان قرار مي ده که بعدها با قبه و گنبد تعويض ميشه. اين بيت اشاره به اين موضوع داره. بازم ابهام داره؟